چیزی به شروع سال 99 باقی نمونده و من یه ماهی میشه ریز برنامههای سال جدیدو برای خودم نوشتم. از صحبتهای کلیشه ای و طولانی اخر سال خوشم نمیاد برای همین دلم میخواد یه بخشی از اون رو الن بنویسم.
سال 98 یه سال پر چالش بود برام. کاری به فجایع بزرگی که توی نیمه دومش اتفاق افتاد ندارم چون میخوام بیشتر فوکوس رو بذارم روی بخشهای خوب زندگی :)
از همون روز اولش سعی کردم جنگجو خوبی باشم. ب نظرم همین پروسه تلاشها و استرسها و شب بیداریها برای انجام یه کار که برات مهمه خودش یعنی زندگی!
احتمالا تا الن متوجه شدین که چقدر عاشق کارمم و واقعا کارم با زندگیم عجین شده! دفترچه خاطرات دوران نوجونیمو که نگاه میکنم همیشه ارزو داشتم کار مورد علاقه مو داشته باشم و ازش لذت ببرم. بابت این مسئله خوشحالم و حسابی خدارو شکر میکنم.
اما برگردیم به سال 98!
بدون اغراق میتونم بگم چیزهای خیلی متفاوت و هیجان انگیزی رو برای اولین بار تجربه کردم. بیشتر از هر زمان دیگهای ریسک کردم و احساسات متفاوتی رو تجربه کردم.
بعضی ادمها رو که میبینم میگن زندگی براشون تکراریه خیلی تعجب میکنم! به نظرم زندگی اونقدر پیچیده س که هر روز یه مسئله جدید برامون داره. فقط این ماییم که تصمیم میگیریم استینهامونو بالا بزنیم و بریم تو کارش و حلش کنیم یا اینکه نسبت بهش بی تفاوت باشیم! و به روزمرههای خودمون ادامه بدیم.
به نظر ادمهایی که دور و برمن من ادم سخت گیری هستم :/ و همیشه مخالف این قضیه بودم اما امسال برای خودم ثابت شد که ادم سخت گیری هستم و خب دست خودم نیست! مخصوصا وقتی مسئله کار و پروژههای شرکت در میون باشه نمیتونم سخت نگیرم!!!
اما برای زندگی شخصیم دلم میخواد سخت نگیرم *_^
به نظرم برای 99 با همون پلنهایی که اماده کردم برم جلو خوبه :)
البته باید دید زندگی چه چالشهای جدید پیش روی من میداره!
و در پایان بگم که تقریبا 95 درصد کارهایی که میخواستم توی سال 98 انجام بدمو انجام داد ^_^ خوشحالم ک موفع هدف نویسی با توجه به تواناییهام تصمیم گرفتم و برنامه ریزی کردم.
همه اینا برام به این معنیه که خودمو بیشتر شناختم و این واقعا خوشحالم میکنه ^_^